غروب
آن کس که میگفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد رهگذری بود که روی برگ های پاییزی راه میرفت واین صدای: خش خش برگ ها.............................. همان آوازی بود که من گمان میکردم میگوید: دوستت دارم.....................................
عشق تملک معشوق است و دوست داشتن تشنگي محو شدن در دوست.
عشق لذت جستن است و دوست داشتن پناه جستن.
آتش دوست داشتن است که داغ نيست...سرد نيست.. حرارت ندارد ..چرا که نيازمندي ندارد.
Power By:
LoxBlog.Com |